شاه بیت های ناب
ای که اخمت به دلم ریخت غم عالم راخنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم رابرق لب های تو یادآور ِشاتوت و شرابچشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را
گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی
گاه با بوسه شفابخش کنی مرهم را
بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت
کرده ای باز رها خرمن ابریشم را
"نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان"
با همین هاست که دیوانه کنی آدم را