بیتاب شدن؛ دم نزدن؛... عادتم این است
با خونِ جگر ساختهام؛ قسمتم این است
جان میدهم از گریه اگر نام تو آید
عمریست که رسم دلِ کمطاقتم این است!
بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم
بیچارهام آنقدر که همصحبتم این است!
جون درِّ یتیمی که رها در دلِ دریاست
تنها شدهام؛ گوشهای از غربتم این است
میمیرم از این غم که در آغوش تو ای دوست
یکبار نشد گریه کنم؛ حسرتم این است
حسین دهلوی
به یاد ساقی میخانهام، شراب شراب
مپرس حال دلم را که شد خراب خراب
به آنچه دیدهام از خلق اعتمادی نیست
که میزنند در این شهر بر نقاب نقاب
ز دین فروشی اهل ریا نفهمیدیم
کجا گناه گناه است و کی ثواب ثواب
به بارگاه امیری دخیل باید بست
که می دهد به سؤالات بیجواب جواب
عجیب نیست که در شرح سطری از سخنش
بیاورند رسولان بیکتاب کتاب
فرشتگان مقرب هنوز هم در عرش
به سر نهند در اندوه بوتراب، تراب
فاضل نظری
به یاد ساقی میخانهام، شراب شراب
مپرس حال دلم را که شد خراب خراب
به آنچه دیدهام از خلق اعتمادی نیست
که میزنند در این شهر بر نقاب نقاب
ز دین فروشی اهل ریا نفهمیدیم
کجا گناه گناه است و کی ثواب ثواب
به بارگاه امیری دخیل باید بست
که می دهد به سؤالات بیجواب جواب
عجیب نیست که در شرح سطری از سخنش
بیاورند رسولان بیکتاب کتاب
فرشتگان مقرب هنوز هم در عرش
به سر نهند در اندوه بوتراب، تراب
فاضل نظری
باید این فاصله ها با تو به پایان برسد
تا که این بغض فرو خفته به باران برسد
غافل از حال دلت بودم و دلتنگ شدی
گله ای نیست اگر عشق به تاوان برسد
بی گمان حادثه ای تلخ تر از رفتن نیست
اندکی باش که این درد به درمان برسد
سید احمد حسینیان
فراق بعد تو با هیچ عاشقی دیگر
چنانکه با دل من کرده است تا نکند
به روی شانه هر کس جنازه ای بردند
نشد که خواهر تو یاد بوریا نکند
هرچه گلدان در اتاقم هست، باشد مال تو
هرکه باغش بیشتر، حتماً بهارش بیشتر...
نسرین سلیمانی