در خودم حل شدم و کم شدم و دم نزدم
تا نگویند که محتاج ترحم شده است...
"وأنَّ الله سیُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه"
محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاریست
دل از محبت من بردار، خیانت تو وفاداریست
فدای سرخی لبهایت هرآنچه خون جگر خوردم
دل شکستهی عاشق را چه احتیاج به دلداریست
کسی حقیقت مستی را نشان نداد به ما افسوس!
شراب خوردن ما بیهم فقط فرار ز هشیاریست
ز دل بریدن و دل بستنبه یک طرف متمایل شو
که آنچه من ز تو میبینم، نه اشتیاق نه بیزاریست
چو کوه دید غرض دریاست به رود اجازهی رفتن داد
ز دوست دست کشیدن گاه، غرور نیست، فداکاریست
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست که این رسم دلبریست
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینهها زود باوریست
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکیست
ای آفتاب هر چه کنی ذره پروریست
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک سریست
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
مهرداد اوستا