راضی به غم جداییام خواهی ساخت
بیگانه ز آشناییام خواهی ساخت
جور تو ز حد گذشت و دانم آخر
مشهور به بیوفاییام خواهی ساخت
حالتی ترکمان
چه آتشی تو؟ ندانیم و این چه تأثیر است
که هرکه دورتر است از تو، بیشتر سوزد...
روشنی همدانی
میدانم سرانجام دل بی آرزویم چیست
ولی هرگز بدون عشق در دنیا نباید زیست
به چشم مستت ایمان داشتم اما ندانستم
دوای دردهایم این دروغ خندهآور نیست
چنان این روزها از چشم دنیا عشق افتادهست
که تنها راه عاشق زیستن امروز تنهاییست
در این دریای طوفانی تو هستی و خدای خود
مپرس ای کشتی در هم شکسته ناخدایت کیست
همیشه آن که دل کنده است را نفرین نباید کرد
کسی که بیمحابا دل ببند کم مقصر نیست...
محمدحسن جمشیدی
مقیّدان تو از یاد غیر خاموشاند
به خاطری که تویی، دیگران فراموشاند...
بابا فغانی شیرازی