خودت وقتی نخواهی کاری از کس بر نمی آید
تو راضی کن دلت را مال من باشد ، خدا با من
ماشاالله دهدشتی
میرسد روزی که اطرافت نمی ماند کسی
ان زمان پی میبری یار وفادار تو کیست
پیش پایت یکنفر خود را به اتش میکشد
تازه میفهمی که دهقان فداکار تو کیست
اصغر عظیمی مهر
موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود
جسممان می رفت اما روحمان می ایستاد
قانعش کردند باید رفت ، با صدها دلیل
باز با این حال میگفتم بمان ، می ایستاد
دیگر مرور خاطرات تو خود ازاریست
با فکر ها با عکس ها تا صبح بیداریست
هی با خودم میگویم او دلتنگ خواهد شد ؟
افسوس این افکار من از روی دلداریست
من از کسی خوردم که میگفت بی تو میمیرم
حالا یقین دارم جهان آشفته بازاریست
از من نصیحت بر شما که اول راهید
بی شک درون آستین دلبران ماریست