باران بزند بر تن شهری که نباشی
پاییز تر از این شب دلگیر مگر هست ؟
شاهین پور علی اکبر
حدود ساعت باران به وقت شرعی شعر
نشسته ام که دو رکعت غزل به جا آرم
بدون علم عروض و بدون آرایه
چقدز ساده نوشتم که دوستت دارم ...
ظهیر مومنی
نترسی از صدای رعد و برق و بارش باران !!؟
که جز من صد هزاران نوح ،بلاگردان خود داری...
حسین کرمی
من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از ان دل که مفت بخشیدم ...