چه میرسد به من از عشقْ غیرِ حسرت آن
گرسنگیست و بوی غذای همسایه ....
سیدسعیدصاحبعلم
در رکوع ما دعای عافیت جایی نداشت
اول و پایان هر دردیم ما ، دالیم ما ...
محمد سهرابی
صدفِ خالیِ افتاده به ساحل بودم
چون گهر، زینتِ آغوش و کنارم نشدی
شفیعی کدکنی
سیاهپوش از آن گشته است مردمِ چشمم
که هر درنگ ، جگرگوشهای به خاک سپارد
کمال خجندی
رگ من ردّ یک تَرک شده بر تن
منتظر یک اشاره است سفالم...
فاضل نظری
تشنهام که غرق شوم در تمام تو
تو چکّه چکّه چکّه به من آب میدهی...
شیرین خسروی
مرگ از محبّت تو خلاصم نمیکند
در زیر خاک هم دلِ من پایْ بستِ توست
صیدی تهرانی
امروز که در دست توام ، مرحمتی کن
فردا که شوم خاک، چه سود اشک ندامت؟
حافظ
هر رفتنی به سوی تو برگشت میخورد
ما را به جُز طواف حریمت مدار نیست
حسین منزوی