،بانوی آبهای خیالی و از بهشت
بذرِ محبت تو به قلبم خدای کِشت
،مهتابِ چشمهای تو برتر ز ماهتاب
گویا خدا وجود مرا از گلت سرشت
،در پرسهء خیال خودم در به در شدم
دستی میان صفحهء قلبم تو را نوشت
،از هرچه نیک بگویم رِسَم به تو
بالا بلندِ عشوه گرِ بی مثال خشت
،خوشتر ز عیش و مستی و یاد توام نبود
بی تو تمام هستیِ من در خمارِ زشت
،ای بهترین تجسم پاکی خدای حسن
نامت جنون اهل خرابات و هم کِنِشت
(از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است)
،آنکس که یاد او نبود کمتر از بهشت
مهرداد تکلو