اشکم از روی گونه ام لغزید
توی سیلاب گریه ها گم شد
پشت هم التماس یادم نیست
اخرین دفعه بار چندم شد
دختری از تبار اسفند ماه
دختری که دلیل شعرم بود
در لباسی که بوی رفتن داشت
روز آخر چقدر خانم شد
طعم تلخ وداع در بغضم
کوچه ها را پیاده برگشتم
او که عطرش همین حوالی بود
دست اخر نصیب مردم شد
به هر کشف جدیدی کم نشد تنهایی انسان
همان بهتر که بعد از این درون غار برگردم
مینا سراوانی