شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

رهی معیری

عشق روز افزون من از بی وفایی های اوست


می گریزم گر به من روزی وفاداری کند


رهی معیری 

زلالی تبریزی

بشنو این نکته‌ی سنجیده ز غم‌خورده‌ی عشق


که بِه از زنده‌ی بی‌عشق بُود مرده‌ی عشق..‌.


زلالی تبریزی


وفا کنی بچشیم و....

                   جفا کنی بکشیم 


به حکم آن که بتان مالکند و..‌..

                                 ما مملوک!!!



ملک الشعرای بهار


سید سعید صاحب علم

لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو 


پیش یک ادم معلول  نباید بدوی ! 


سید سعید صاحب علم

صائب تبریزی

تا به ما خسته دلان بهتر از این پردازد 


دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده ! 


صائب تبریزی 

حسین کرمی

پیش  معشوقه ات هر چند  ، که نفرین کردی ...'!!


بعد  از ان روزنیامد که دعایت  نکنم 


حسین کرمی 





مهدی فرجی

کفش هایم کجاست؟ می خواهم بی خبر راهی سفر بشوم 

مدتی بی بهار طی بکنم دو سه پاییز در به در بشوم 


یک نفر در غبار سرگردان یک نفر مثل برگ در طوفان

می روم گم شوم برای خودم کم برای تو درد سر بشوم


مهدی فرجی

مهرداد تکلو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سید تقی سیدی

مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده

خسته ام خسته تر از انکه بگویم چه شده


در خیالات بهم ریخته ى دور و برم

خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم


مى روم چشم ترم را به زیارت ببرم

تا از آن چشم نظر باز شکایت ببرم

.

ناممان منتسبش بود نمیدانستیم

جانمان در طلبش بود نمیدانستیم


خبر آمد همه جا شعر تو را میخواند

شعرمان ورد لبش بود نمیدانستیم

.

قول دادم برود از غزل آتى من

لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى من


مشکلت با من و احوال پریشانم چیست ؟

قلب من تند نرو صبرکن آرام بایست


نفسم را به هواى نفسى تازه بگیر

قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر


بخدا هیچ کسى مثل من آزرده نشد

مثل لب هاى تو انقدر ترک خورده نشد


هیچ کس مثل من از دست خودش شاکى نیست

از همین فاصله برگرد تو هم باکى نیست

.

فرق دارد دل من با دل تو عالمشان

در دهانم پر حرف است نمى گویمشان


به خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم

آن زمان که همه فریاد زدند از غم شان

.

پشت وابستگى ام هست دلیلى که نپرس

منم و تجربه ى طعم اصیلى که نپرس


حرف دل را که نباید بگذارى آخر 

این چه چشمان شروریست که دارى آخر ؟


چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید

قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید


حمله ى قرنیه ها را نپذیرم چه کنم ؟

من اگر دست تو را سخت نگیرم چه کنم ؟


هر چه من مى کشم از این دل نامرد من است

این غزل ها همگى گوشه اى از درد من است


سید تقی سیدی