زر ببـایـد که نثـار قـدم دوست کنـی
جـان متـاعیست که هر بی سر و پـایی دارد...!
صائب تبریزی
میخواستم بگویمش اما گریستم
آری همیشه بار زبان را کشید چشم
مى مُردم از فراق اگر گریه اى نبود
شکر خدا به دادِ دلِ من، رسید چشم
علی مقدم
به دور افکندهام غمها و شادیهای کوچک را
تویی رمز بزرگ انتخاب من ، سلام ای عشق!
حسین منزوی
اگر رفتی ، مگو از خاطراتت دست بردارم
خودت هم خوب می دانی فراموشت نخواهم کرد
مجید صحرا کارها