دیدمت با یار بودی ، از نگاهش شوق میریخت
دیدمش دستت گرفته ، گو که رود از چشم میریخت
دیدمت خوشحال و شادی ، هیچگاه اینطور نبودی
کاش من بینا نبودم ، از دو چشمم خون میریخت
سید حسین موسوی
صلی الله و علیک یا اباعبدالله
دوست دارم که فقط غرق غمت باشم و بس
یک شب جمعه ی دیگر حرمت باشم و بس
سَرد و سنگینم پر از آثار اشک و گرد و خاک
ای زِ حالم بیخبر! سنگِ مزار اینگونه است!
حسین جنتی
،بر جـامهی من بویِ تو جـامانده از آن شب
عمری است که میترسم از این باد خبرچین...
سعید بیابانکی