بر یاد داری کز غمت شبها به تنهایی مرا
هم سینه پُر میشد زِ غم هم دیده تَر میشد ز تو؟
اوحدی
گفتی چه میخوری که سفالین لَبت پُر است
دردِ فراقِ ناگذرانِ تو میخورم ...
خاقانی
شَبی نبوده که یادت نیافتم ، اشک نریزم
تو هر کجای جهانی شبتبخیر عزیزم ...
ارمان جناب
نشسته ام که بگویم هنوز یادم هستکه بی تو رسم تنفس چه کار دشواری است
شتاب عقربه ها در گذشت سرد زمان