نمیدانم... ولی با فال میگیرند حالم را
همانهایی که میگویند: جانم! قسمتت ابریست
غلامرضا خواجهعلی چالشتری
ابیاتی که مصراع دوم آنها مشهورتر است
گر دایرهی کوزه ز گوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که در اوست
بابا افضل
با سیه دل چه سود گفتنِ وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
سعدی
هر دم که دل به عشق دهی ، خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
حافظ
امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان
سعدی
صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی
بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی
سعدی
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب ! مباد آن که گدا معتبر شود
حافظ
در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل ، افسرده کند انجمنی را
قائم مقام
مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز
به هر کجا که روی ، آسمان همین رنگ است
علیرضا جلالی
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
حافظ
زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن کی بُوَد مانند دیدن
عطار
زلیخا مُرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
صائب تبریزی
به دستِ آنکه نوازش شدیم، تیغ افتاد
دلیل خون جگریِ من و انار یکیست!
به دشنه کاریِ قلبم برس ادامه بده
خدای هر دوی ما انتهای کار، یکیست
حامد عسکری
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
وان جمله چشمها شده حیران چشم تو
که صد هزار رحمت بر چشمهات باد
مولوی