شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

عاقبت
همه‌ی ما
زیر این خاک
آرام خواهیم گرفت
ما
که روی آن
دمی به همدیگر
مجال آرامش ندادیم..

ﭼــﻪ ﺳﺨــﺘــﻪ ﺩﻟــﺘـﻨﮓ ﺻـﺪﺍﯾـــﯽ ﺑـﺎﺷــﯽ ؛


ﮐــﻪ ﺑﻬــﺶ ﻗــﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ،



ﻫــﯿـﭽــﻮﻗــﺖ ﻣــﺰﺍﺣـﻤــﺶ ﻧــﺸــﯽ

"بخشش" را یادگرفته ام

نه به این خاطرکه دارایی ام زیاداست....

بلکه به این دلیل که طعم "نداشتن" را چشیده ام....

سنگ..کاغذ...قیچی...
اصلا چه فرقی میکند؟..
وقتی تو آخرش با پنبه سر میبری...

دستانم شــاید ...

امــا دلــم نمی رود به نوشتن ...

این کلمات به هــم دوخته شده کجـا ....

احسـاسـات مــن کــجــا ...

ایــن بــار ....

نخــوانــده مــرا بفهــم ! !
 

زمان به من اموخت :

که دست دادن معنی رفاقت نیست، 

بوسیدن قول ماندن نیست ، 

و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید....

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید.

رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست

چه سر وقت مرا هم به سر وعده کشید.....

با ارزش باشیم !!!
ارزش قلب، به عشق.
ارزش سخن، به صداقت.
ارزش چشم،به پاکی.
وارزش دست، به یاری.
ارزش قدم، به برداشتن.
وارزش دوست به وفای اوست ...

بر من و تو روزگاری رفت و عشقی‌ پا گرفت

عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت

 

  "شادمانی بود و من بودم، تو بودی، عشق بود"

"عشق و شادی با تو رفت و غم مرا تنها گرفت"

 

نغمه هامان در گلو بشکست و شادیها گریخت

مرغ رنگین بال عشق ما ر‌ه صحرا گرفت

 

بوسه‌های آتشین بر روی لبهامان فسرد

آشنائی‌های ما رنگ جدأییها گرفت

 

مرغ بخت آمد به بام خانه ام، اما پرید

دولت عشق ترا ایام داد اما گرفت

 

داستان چشم گریان مرا از شب بپرس

ای‌ بسا گوهر که دست غم از این دریا گرفت

 

"جام لبریز امیدم را فلک بر خاک ریخت"

"عشق را از ما گرفت، اما چه نازیبا گرفت"

 

از فریب روزگار ایمن مشو کاین بو الهوس

بر سکندر داد ملکی را که از دارا گرفت...