شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

نمیدانم چه دنیاییست که دلها سنگ می بینم..

به دریا صید ماهی میروم خرچنگ می بینم..


حنای جمله عطاران همه بی رنگ می بینم.. 

تمام عهد و پیمان ها پر از نیرنگ میبینم..


نمیدانم چرا من کودک یک ساله را دل تنگ می بینم..............

ساده نیست دل کندن 
وقتی 
هر روز که میگذرد 
در من تکثیر می شوی

می دانی
با بودنت 
من / هر روز که میگذرد شاعرتر می شوم 
و هیچ چیز 
به قوتِ بودن تو 
مرا آرام نمی کند
و باور کن
که کمی از تو، 
فقط کمی از تو
برای شاعرانگی هایم 
کافیست!!

از من به تو پنجره ای وا نیست

وقتی که خوشبختیت اینجا نیست ...

اگه جام پر از شراب دستت باشد

تا حال من خراب دستت باشد

این چند هزارمین شب بیخوابیست

ای عشق فقط حساب دستت باشد

عاشقی چیست ؟


 به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!


نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای

اشک ان روز که آیینه شد از چشم افتاد

این روزها
که لواش را یواش می نویسند و سریع می خورند
این روزها
که طناب را قشنگ می بافندو بد می پیچانند
حرفی نیست
تو هم مثل موهایت
مرا رنگ کن.

تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن

تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم



مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم

یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم



کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم

تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم



تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من

پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

آسمان را بنگر و به سکوت پر رمز و رازش بیاندیش.... 


ستاره ی خود را در آسمان زندگیت پیدا کن.


و به سمت آن ستاره حرکت کن.


 نگران راه مباش، آنکه ستاره را برای تو آفرید راه رسیدن به آن را نیز نشانت خواهد داد...

یک لحظه ... زندگی تو از دست می رود

وقتی کسی که هستی تو هست می رود

شاید که اندکی بنشیند کنار تو

اما کسی که بار ِ سفر بست می رود

آنکس که دل بریده ، تو پا هم ببرّی اش

چون طفلی از کنار تو با دست می رود

رفتن همیشه راه ِ رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود