،شرحِ دردیست که یک مرد دچارش باشد
صد گره ؛ کور تر از کور به کارش باشد
،حال من همچو جوانیست که از بخت بدش
پسر تاجر شهر عاشق یارش باشد
،یأس آن لحظه ی محکوم به اعدامی که
مادرش گریه کنان شاهد دارش باشد
،یا شبیه پدری پیر که بیمار شده ست
انتظار پسری تا که کنارش باشد
،حس تلخیست دلت برف بخواهد اما
روزگاران وسط فصل بهارش باشد
،کهنه بغضیست که در سینه نهفته ست ولی
مرد آنست که آرام و قرارش باشد
علی باقری
عالی بود بهترین وبلاگ خیلی دوست دارم مال شماست
نظر لطفته نوشین جان، قابل شمارو نداره
ممنون که نظر میذارید