،گفته بودی بروم جاده ترسید نشد
راه تاریک شد و ماه نتابید نشد
،راستش_از تو چه پنهان_ که کمی رنجیدم
آمدم اخم کنم،آینه خندید نشد
،یک نفر آن طرف شیشه به تو زل زده بود
سنگ برداشتم از پنجره اش دید نشد
،باغ همسایه و سیب و من و نوستالژی شعر
باغبان سرزده آمد همه را چید... نشد
،من کیَم؟دخترک ساده ی شهرستانی
که به امید تو دل بست،نفهمید نشد!
،بی خیال این دو سه شب باغچه هم دلگیر است
فصل انگور رسید و خبر بید نشد
،مثل یک پیرزن خسته حواسم پرت است
گفته بودی بروم؟آخ ببخشید نشد
زینب کردی