،دارد از هرم تنم پیرهنم می سوزد
پیرهن جُرم ندارد، بدنم می سوزد
آتشی نیست، شراری نه لهیبی هم نه
جای برخورد نگاهت به تنم می سوزد
،چشمهء زیر زبان تو چه شیرین و چه تند
تا بنوشم دهنت را دهنم می سوزد
دست چنگیز سرانگشت تو افتاده ام و
جای جای بدنم چون وطنم می سوزد
عاشقی مردن یک دفعه ز غم نیست که از-
متولد شدنم تا کفنم می سوزد
،واژه ها تاب نشستن به عروضم را نیست
فعلاتن فعلن فاعلنم می سوزد
ابوذر دارابی