،در غزلهایم تو را بی شکل و معنا می کشم
در شبی تاریک اما رو به فردا می کشم
مثنوی هایم همیشه بوی گیسویت دهند
در رباعی نام خوبت را معما می کشم
چشمهایت را چه گویم بی کران تا بیکران
غرقه ها دارد عزیزم مثل دریا می کشم
در نگاه ساکتت فریاد صدها لذت است
پس برای درک آن آهنگ ایما می کشم
در دو ابروی کمانت هست صیادی قوی
با "دو لول" چشم خود یک زاغ زیبا می کشم
هی نگو: معتاد گشتی ؟آری آری .. سالهاست
من به یاد صورتت سیگار سیما می کشم
موسی کلیم