قصه این است یکی بود و یکی هم ، که نبود
،طبق معمول نبودی که بخوانی حالم
«آمدن»مصدر خوبیست اگر صرف شود
فعل «رفتی» شده آتش به همه افعالم
،قصه ی « حسرت دیدار تو» شد جلد به جلد
ناشرش ذوق زده آمده استقبالم
دست تقدیر قلم چون که به دستش لرزید
همه جا لکه ی جوهر شده بر اقبالم
گر ز دست دگران سنگ خورم عیبی نیست
دوست خود آگه از آن است چرا می نالم
سید حسین میری
آمدن مصدر خوبیست اگر صرف شود
فعل رفتی شده آتش به همه افعالم . . .
بسیار زیبا . . .