،با رفتنش رقم زده حیرانی مرا
مجنون نوشته طالع پیشانی مرا
،حتی ندید حالت ویرانی مرا
بر باد داده مسلمانی مرا
،گردن بگیر بی سر و سامانی مرا
،داغش دهان نغمه گرم را مریض کرد
زخم زبان اوجگرم را مریض کرد
،باطعنه های خود هنرم را مریض کرد
دوری راه بال و پرم را مریض کرد
،بانو بپیچ نسخه ی درمانی مرا
،ختم کلام رفته ام از یاد فاتحه
مُردم حزین و زار چو فرهاد فاتحه
،شیرین شده است طعمهءصیاد فاتحه
شمعم گرفته راه سوی بادفاتحه
افشا کنید سرّ پریشانی مرا
،آماج تیرابرو و مژگان دلبرم
عمری بنام عشق به زندان دلبرم
،مستم ,خمار باده و احسان دلبرم
آلوده ی نگاه پریشان دلبرم.
آباداگرکند شب ویرانی مرا...
مهرداد تکلو