شبیه تعزیه خوانی به نقش شمرم که
خودش به گریه خودش را مدام لعنت کرد ....
سید سعید صاحب علم
ابیاتی که مصراع دوم آنها مشهورتر است
گر دایرهی کوزه ز گوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که در اوست
بابا افضل
با سیه دل چه سود گفتنِ وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
سعدی
هر دم که دل به عشق دهی ، خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
حافظ
امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان
سعدی
صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی
بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی
سعدی
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب ! مباد آن که گدا معتبر شود
حافظ
در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل ، افسرده کند انجمنی را
قائم مقام
مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز
به هر کجا که روی ، آسمان همین رنگ است
علیرضا جلالی
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
حافظ
زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن کی بُوَد مانند دیدن
عطار
زلیخا مُرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
صائب تبریزی