بیا که دیدهی هجرانکشیدهای دارم
نگاهِ خسته و رنگِ پریدهای دارم
درون سینهی من شورِ آرزویی نیست
دلی چو لانهی مرغِ پریدهای دارم
به یادگار جوانی، ز نوبهارِ حیات
به رنگ لاله، دلِ داغدیدهای دارم
عبث به یاد جوانی نشستهام، بنگر
که باغبانیِ شاخِ بریدهای دارم
دگر به چشم توام روی آشنایی نیست
که حالِ اشکِ ز مژگان چکیدهای دارم
صفای عشق ز من خواه ای رمیدهغزال!
که همچو برکه، دلِ آرمیدهای دارم
نظر نکرد در اینجا کسی به جانب من
به بزم حالت حرفِ شنیدهای دارم...
محمدرضا شفیعی کدکنی
بی تو آشفته ترین مانده ی این شهر منم
بی من آواره ترین رفته ی این شهر تویی
محمد باقر آزاد مستعار