امیدی بر جماعت نیست ، میخواهم رها باشم
اگر بیانتها هم نیستم ، بیابتدا باشم
اگر یکبار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا
بیایم ، دوست دارم تا قیامت در کما باشم !
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سردرگم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بیریا باشم ؟
کسی باید بیاید مثل من باشد ؛ خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک "من" یا "تو" ، "ما" باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیرکردنهای نابش آشنا باشم
دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن ؛ بگو من کِی ، کجا باشم ؟
سید سعید صاحب علم