شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

مهرداد تکلو سمیه یزدانی

،با خنده ای بساط غزل را به راه کن!
امشب مرا ببوس، ببوس و گناه کن!

این خانه، بی تو رنگ زمستان گرفته است...
کم کم بیا بهار مرا افتتاح کن !

یک بار، عاشقانه "عزیزم" صدام کن...
یک بار هم، عزیز دلم! اشتباه کن!

عاشق شدن، گناه بزرگی است عشق من!
محض رضای عشق، بیا و گناه کن!

بسپار باز، روسری ات را به دست باد...
حال و هوای شعر مرا رو به راه کن!

این شاعر دهاتی و این ساده لوح را...
این بار، نه فریب بده ، نه سیاه کن!

کار تو باز کردن این پنج دکمه است...
باقیش با من است، تو تنها نگاه کن!



 "محمد بهادر مایوان

سمیه یزدانی

،نه اینکه دوستت نداشته باشم

اما رد شدن از جاده ای

که صدبار در آن تصادف کرده ای

کار گاوهاست.

 

منیره حسینی

فرشید زاهدی


،افسوس که اشعار مرا هیچ‌ نخوانی
شاعر نشدی حیف که با من تو بمانی


،دستت قلمی نیست که با آن بنویسی
با خون دلش بر دل من خون بچکانی


صد حیف که در سینه ی سنگت خللی نیست
صد وای که از عاطفه ات نیست نشانی


،حسی به منت نیست پذیرفته ام از جبر
ای جان‌به فدایت که مرا هیچ ندانی


در حسرت دیدار تو آواره ترینم
کی میشود از عشق به ما هم بچشانی


،چون‌ ماه که پیدا شود و باز کشد روی
یک روز گریزانی و یک روز عیانی


،زان عشق که پنهان شده در قلب من زار
آگاه تو هستی که در این قلب ، روانی


،آنقدر گرفتار تو هستم که در این عشق!
کافی است بدانم که برایم نگرانی



،ای آنکه مرا دیدی و انگار ندیدی !
« با ما به از آن باش که با خلق جهانی »


اعظم تفرشی

سمیه یزدانی

دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند!

،در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این
جنگ بین ما دو تا را نابرابر می کند

حالت پیچیده ی مویش شبیه سرنوشت
عشق را بر روی پیشانی مقدر می کند

آنقدر دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش
فکر آغوشش لباسم را معطر می کند

رنگ مویش را تمام شهر می دانند ، حیف
پیش چشم عاشق من روسری سر می کند

با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام
آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند

...
دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما
هر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند!!

علی صفری
  

رفته و این شده است ورد زبانم شب و روز

،رفته و این شده است ورد زبانم شب و روز

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...


مهرداد تکلو

مهرداد تکلو سمیه یزدانی



،اﺳﺮﺍﺭ ﻏﻤﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺭﻧﮓ ﭘﺮﯾﺪﻧﻬﺎ


ﯾﻐﻤﺎﯼ جندقی


فرشید زاهدی

،کاش انروز که گفت شعر بگو با " بانو "

                     میگفتم:

   آه بانو 
  
            آه بانو  
    
                     آه بانو  

                            آه آه ......


              فرشید زاهدی

فرشید زاهدی


،نه مرا با تو بودن آسان است

نه توان گفتنت "وداع، وداع"
عشق
ای ترکش کنار نخاع!



بهادر باقری

سمیه یزدانی


،نتیجه ی همه ی استخاره ها خیر است


اگر به نیت تو وا شوند قرآن ها..

حسین منزوی