هی نگویید رهایش کن اگر خواست خودش می آید
خسته ام از کلمات ،اگر ،و ممکن و صبر و شاید
مرجان علیشاهی
باید بروم.
دلتنگ که شدی
گلدان کوچک پشت پنجره را ببوس!
من
یک روز که خیلی دلتنگت بودم
دلم را همانجا
خاک کردم...
معصومه_صابر
چو مادری که دلش داغ نوجوان دیده
بریده از همه ، دیوانه وار میگریم
تو ارزوی قنوت نماز من شده ای
ببین برای تو روزی سه بار میگریم...
حسین دهلوی
آن روز که رفتن تو را میدیدم
از گریه چو برگِ بید میلرزیدم
ترس من از آن بود که روزی بروی
آمد به سرم از آنچه میترسیدم...
بیژن_ارژن
آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن
با وفا خواندمت از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن
کاظم بهمنی