شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

فاضل نظری

زاهد در انتظار بهشت است و عیب نیست


این عاقلان عبادتشان هم تجارت است


فاضل نظری

محمد سهرابی


غریق را چه سخن غیر دست‌و‌پا زدن است؟!


نبین سکوت مرا، غرق احتیاجم من


محمد سهرابی

فاضل نظری

نه می‌دانم چرا بار سفر بستم که بگشایم

نه می‌دانم کجایم تا ز راه رفته بازآیم


مرا از نیستی دعوت به هستی کرد نجوایی

پذیرفتم ولی ای‌ کاش می‌گفتم نمی‌آیم


چه خیری دیده‌ بودی از وجود ای مهربان مادر

که بردی رنج هستی را و آوردی به دنیایم


گرفتم در بهشت آدم خطایی کرد، حرفی نیست

چرا من جای او در خاک روحم را بفرسایم


نیاوردم به این زندان کسی را با خودم گفتم

گر از رنجی نمی‌کاهم به رنجی هم نیفزایم


تو تنها اتفاق خوب دنیای منی اما

تو هم ای عشق با تنهایی‌ام بگذار تنهایم


به هرجا پر زدم با سر زمین خوردم، نفهمیدم

که سقفی شیشه‌ای بین من است و آرزوهایم


من از خاطر نبردم هرگز اقیانوس بودن را

کنون شاید کویر اما هنوز از دور دریایم


ز خواب مرگ بیدارم مکن صبح قیامت هم

که با این خسته‌جانی تا ابد باید بیاسایم


فاضل نظری

محمد حسن جمشیدی

اگر پایان بگیرد زندگی با بوسه‌های مرگ

چه چیزی بهتر از آغوش واکردن برای مرگ


چه زندان غم‌انگیزی که زندانبان خود باشی

بیاید از در و دیوار دنیایت صدای مرگ


خداوندا مرا راحت کن از تبعیدگاه تن

چرا یک جای خالی نیست در مهمان‌سرای مرگ


به هرجایی که می‌رفتم میان خلق می‌دیدم

نگاهی تازه از لبخندها و های‌های مرگ


دل من! عشق هم دیگر مرا از خود نمی‌داند

ندارم آرزویی در جهان غیر از هوای مرگ


محمدحسن جمشیدی


شهیدی قمی

تیرت گذشت از تنِ هم‌چون هلالِ من


این هم گذشت، فکرِ دگر کن به حالِ من


شهیدی قمی

حسین زحمتکش

آن‌سان که یادم داد چشمت دل سپردن را

یک روز یادم می‌دهد از یاد بردن را!


آنقدر دارم یادگار از تو که فرزندم

با زخم‌های من بیاموزد شمردن را...


جان رقیبم را قسم خوردی که خوش‌عهدی

از اعتبار انداختی سوگند خوردن را!


تحقیر ما افتادگان تا کی؟ که یادت داد

این‌گونه روی زخم مردم پا فشردن را


چشمی که بر من بسته‌ای بر غیر واکردی

ممنونم از چشمت که آسان کرد مردن را


 حسین زحمتکش 


فاضل نظری

ز پیله بافتنم خسته‌ام ولی چه کنم؟


امیدوارم و زندان آدمی‌ست امید!


فاضل نظری