جفا و جور تو باید کشید؛ من که کشیدم
طمع ز وصل تو باید برید؛ من که بریدم
ز پا برای تو باید فتاد؛ من که فتادم
به سر به کوی تو باید دوید؛ من که دویدم
به سینه داغ تو باید نهاد؛ من که نهادم
به دیده نقش تو باید کشید، من که کشیدم
به دل هوای تو باید نهفت؛ من که نهفتم
به جان بلای تو باید خرید؛ من که خریدم
ز دل برای تو باید گذشت؛ من که گذشتم
به جان برای تو باید رسید؛ من که رسیدم...
نورالدین اصفهانی
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
خیام
دوست ، از من پیشِ دشمن گفت و
دشمن ، پیشِ دوست ...
دوست ، با من دشمنی کرده ست و
دشمن ، دوستی !!!
فاضل نظری
ز خانهی پدری کِی شوند مانعِ فرزند؟
ز ما دریغ ندارد خدا بهشتِ برین را..
صائب تبریزی
......................
بهشت حق بنیآدم است، دل خوشدار
که مانده از پدر این باغ و وقف اولاد است
کلیمکاشانی
.......................
نهای چون زادهٔ شیطان مکن اندیشه از دوزخ
که باشد ملک موروثی، بهشت اولاد آدم را
ناظمهروی