شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

غزل مهرداد تکلو


،چای ها با خنده ات شیرین و پُر هِل می شود
شهد ها با اخم تو زهر هلاهل می شود

دامنت با باد می رقصد، لباست با نسیم...
روسری را شل کنی این رقص کامل می شود!

جمع بیت قبلی و شرم و حیایت مشکل است
هر کسی حلش کند حل المسائل می شود!

مادرم می گوید: «این دختر طلسمت کرده است»
فکر کرده سحر تو با آب باطل می شود!

عشق ورزیدن به تو واگیر دارد، مُسری است
تا کسی پیشت بشیند زود ناقل می شود...


امیرسهرابی

غزل


،امروز سر رسیده و فردا نیامده

خورشید بخت ماست که بالا نیامده !



،دنبال سرنوشت خود از بس دویده ام

حتا هنوز هم نفسم جا نیامده !



،احساس می کنم پدرم راست گفته بود

آسودگی به طایفه ی ما نیامده !



،در انتظار روز خوشی مانده ام ولی

هر بار یا نیامده و یا نیامده !


،رو به غروب پیش خودم فکر می کنم

خوشبخت کودکی که به دنیا نیامده !!

سعید توکلی

غزل مهرداد تکلو



،ول کن عزیزم حرف مفت این و آن را

شاید در دروازه را... .....اما دهان را...



آرایشت نظم سپاهی را به هم ریخت

بر صورتت پاشیده ای رنگین کمان را



،تولیدیِ حلوایِ لبهای تو انداخت

از رونق خود شابلیِ* اردکان را



چیزی نگو زیر و بم لحن صدایت

آشفته خواهد کرد هر تصنیف خوان را



تا باز شد مو گیر از موهات دیدم 

آزادی سربازهای پادگان را



،ازگونه های قرمزت باید بچینم

یک دشت بوسه با ردیف زعفران را



،من شک ندارم آمدی نزدیک مسجد

وقتی موذن اشتباهی گفت اذان را



،لبخند هایت فرد اعلا صادراتیست

بستی دهان پسته های دامغان را



،با فوت و فن چشم ما را "خاک" کردی

از چشم تو آموختم" فن" بیان را



آن چشم های قهوه ای ات کشته ما را

در گور لرزاندی تن قاجاریان را



،تو با منی من با توام پس فکر ما باش

ول کن عزیزم حرف مفت این و آن را



حسین میهمان پرست

غزل مهرداد تکلو


،شرحِ دردیست که یک مرد دچارش باشد

صد گره ؛ کور تر از کور به کارش باشد


،حال من همچو جوانیست که از بخت بدش

پسر تاجر شهر عاشق یارش باشد


،یأس آن لحظه ی محکوم به اعدامی که

مادرش گریه کنان شاهد دارش باشد


،یا شبیه پدری پیر که بیمار شده ست

انتظار پسری تا که کنارش باشد


،حس تلخیست دلت برف بخواهد اما

روزگاران وسط فصل بهارش باشد


،کهنه بغضیست که در سینه نهفته ست ولی

مرد آنست که آرام و قرارش باشد


علی باقری

غزل


،نسیمی بافه های گیسوانم را رها کرده
خدا با بی قراری سرنوشتم را بنا کرده

،همیشه معتقد بودم که عشق افسانه ای واهی ست 
ولی انگار حالا در دلم آتش به پا کرده

،پشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد 
پشیمان تر کسی که عشق خود را برملا کرده

مگو با هیچ کس راز دلت را... زود می میرد 
گل سرخی که مشتش را برای خلق وا کرده

زمین هم دوست دارد در کنار آسمان باشد 
ولی تنها به یک دیدار از دور اکتفا کرده

،تو روز آخر اسفند من آغاز فروردین 
خدامارا به همدیگر رسانده یا جدا کرده؟

طیبه عباسی

غزل مهرداد تکلو

،والله بانو جان! به قرآن! دوستت دارم 

یا نه! به جان هر دوتامان دوستت دارم

 

هر طور باشی... خوب یا بد... هر کسی باشی 

گیرم به فرض، اصلاً که شیطان ! دوستت دارم

 

آری! علی رغم تمام تلخ‌کامی‌ها 

شیرین‌ترین هستی؛ کماکان دوستت دارم

 

شاید قبولش سخت باشد اندکی امّا 

آه! از صمیم قلبم، از جان... دوستت دارم

 

حتی به عشقم  ذرّه‌ای ایمان نداری

من با همین سستی ایمان، دوستت دارم

 

،هر لحظه بیش از پیش می‌خواهم تو را... اما

از قبل.. بعداً.. 

بیشِ از الان ، دوستت دارم...


رضا احسان پور

غزل مهرداد تکلو


،به به ! سلام ! خانوووم فرهنگیِ خیال

احوالتان که هست هماهنگُ .....!!  بی خیال

 

انگار مدتی ست شما را ندیده ام

حتی به گوشی ام نزدی زنگُ ......!   بی خیال

 

" امروز هم هوا چه هوایی شده ببین!"

بانو دلم برای شما تنگُ.....!!     بی خیال

 

چشمت شکار کرده دل خسته ی مرا

با آن نگاه عاشق خوشرنگُ.....!  بی خیال

 

یک " تو" بگو که دل من خوش شود به " تو "

صد طعنه زد دلت به دل سنگُ .....!   بی خیال

 

پاسخ بده به خواهش این دل اجازه هست

با تار گیسویت بزنم چَنگُ... .؟!   بی خیال

 

با خنده ای که روی لبت نقش بسته است

گفتی : مزاحمم نشو الدنگُ...

بی خیال !



شبنم قادری

غزل مهرداد تکلو


،کوه قایم کرده پشت قله هایش ماه را
برق الماسی هوایی کرده نادرشاه را

،خوشه ای دارد دل گنجشک ها را میبرد
بچه آهویی پریشان کرده خلق ا... را

،در خیابان ها همه دنبال عطری ناشناس
آمدند اما کجاها برده عطرت راه را

،با نگاهی بی تفاوت باز بیرون می کشی
از میان سینه ی سردم هزاران "آه" را

،"دوستت دارم" نمی دانی چه رنجی میکشم
تا مگر باور کنی این جمله ی کوتاه را.


عبدالحسین انصاری

غزل مهرداد تکلو


،مردابم و در من هوس جزر و مدی نیست
با سنگ تو آشفته شدن حس بدی نیست

،عشق است و همه اول راهش به خروشند
برگرد ببین پشت سر ما احدی نیست

،گفتی "سندی رو کن اگر سهم تو هستم"
این لرزش دست تو خودش کم سندی نیست

،صد بوسه به لب آمده، کی می رسی از راه؟
من باغ پر از سیبم و اینجا سبدی نیست

،من چشم به راهم، چه بیایی، چه نیایی
یک سال که سهل است، که صد هم عددی نیست

علی کریمان