بار سنگین است و من کم طاقت و دنیا حسود
خم شدن را عار میدانم ، دعا کن بشکنم !
محمدرضا طاهری
خورشید جزیرة العرب سردی کرد
دنیا به علی چقدر نامردی کرد
ان روز که حق در پی یاور میگشت
در حق علی فقط زنش مردی کرد
نه تبسم نه نگاهی ، به کسی هیچ ندارم
من در این شهر به هرجا نگرم خاطره میبینم و تو ...
طاهر ابراهیمی