شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

غزل


،خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود یک نفر از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده جرم پسرش برخورده
 
خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ
بین دعوای پدر مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژه مردم شده است
 
،خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده، فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش پیش زنش بر سر او داد زده
 
،خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
 
،خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که
عید باشد، نوه اش سمت اتاقش نرود
 
،خسته ام، کاش کسی حال مرا می فهمید!
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است

علی صفری

غزل



،درسینه اش آتش فشانی شعله ور دارد

رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد

 

،من می روم از این حوالی دورتر باشم

بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد!

 

،آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد

حالا که می آید به سوی من، تبر دارد!

 

،با این عطش در زیر خاکی سرد می سوزم

گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد

 

،یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد

این رود تشنه درسرش شور خزر دارد

 

،دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است

دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،

 

،مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی ست

اما برایش آب مثل سم ضرر دارد


رویا باقری

غزل


،اصلا نمیخواهم برایم این و آن باشی

کافیست وقتی با تو هستم مهربان باشی


،عشق است... من هرآنچه باشی دوستت دارم

دریا اگر باشی... اگر آتشفشان باشی


،از ناگهانی اتفاق افتادنت پیداست

باید برایم از خداوند ارمغان باشی


،باید بتابی بعد باران هایِ پی در پی

در تیره روزی های من رنگین کمان باشی


،بگذار ماهِ آسمان مالِ خودش باشد

،وقتی تو قرص ماه حوض خانه مان باشی


،گفتند دریا شو تمام آسمان در توست

،دریا نخواهم شد مگر تو آسمان باشی....

 

مهرداد نصرتی

با بی وفایی ات به نتیجه رسیده ام



،افتاده راه طالع تارم به «هیچ کس»!

دیدی وفـــا نکرد بهارَم به هیچ کس؟




،تــو رفته ای ، دلیل ندارد بیــــان شود

جای دقیق ِ سنگ مزارم به هیچ کس




،دیگر مسیر ِ طی شده فرقی نمی کند

وقتی رسیده ریل قطارم به هیـچ کس!




،با این کـــه خاطر تـــو برایـم عزیز بود

افسوس! اعتماد ندارم به هیچ کس




،فهمیده ام که غیر خدا عاشقی خطاست

یعنـــی مبـــاد دل بسپارم بــه هیـــچ کس




،با بی وفایی ات بـه نتیجه رسیده ام:

دیگر محلّ سگ نگذارم به هیچ کس!




،این شــعر، آخـرین غــزلِ من برای توست

تقدیم شد به دار و ندارم، به «هیچ کس»



امید صباغ نو

غزل



،بهار آمد و بر طبقِ رسمِ دیرینم
همیشه موقعِ سالِ جدید غمگینم 


،تکانده ام همه یِ خانه را، نرفت اما-
غبارِ عشقِ تو از تار و پودِ بالینم


،کدام ماهیِ دریا به تُنگ عادت کرد؟
به غیرِ دوریِ تو چاره ای نمی بینم


،پس از تو هیچ بهاری برای من خوش نیست
تمام شد همه یِ لحظه هایِ شیرینم


،به شعر می کشمت، هرزمان به یک شکلی
مرا نگاه کن از صفحه هایِ تمرینم


،بیا که بعدِ تو هرگز خوشی نخواهم دید
به روزگار، پس از تو عجیب بدبینم


،به یادِ سبزیِ آن خاطراتِ توست اگر-
کنارِ سفره یِ هر عید، سبزه می چینم


،برایِ لحظه یِ دیدارمان دعا کردی
گمان کنم که به گوشَت رسیده آمینم

غزل


،گفته بودی بروم جاده ترسید نشد

راه تاریک شد و ماه نتابید نشد


،راستش_از تو چه پنهان_ که کمی رنجیدم

آمدم اخم کنم،آینه خندید نشد


،یک نفر آن طرف شیشه به تو زل زده بود

سنگ برداشتم از پنجره اش دید نشد


،باغ همسایه و سیب و من و نوستالژی شعر

باغبان سرزده آمد همه را چید... نشد


،من کیَم؟دخترک ساده ی شهرستانی

که به امید تو دل بست،نفهمید نشد!


،بی خیال این دو سه شب باغچه هم دلگیر است

فصل انگور رسید و خبر بید نشد


،مثل یک پیرزن خسته حواسم پرت است

گفته بودی بروم؟آخ ببخشید نشد


زینب کردی

غزل



،نــم باران نشسته روی شعـــرم ، دفترم یعنی

نمی بینم تورا ، ابری ست در چشم ترم یعنی


،سرم داغ است ،  یک کوره تب ام  ، انگار خورشیدم

فقط یک ریــز می گـــــردد جهــــان دور سرم یعنـــی


،تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم

تمام هستیم نابـــود شد ، بال و پــــرم یعنی


،نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم

اذان گفتند و من کاری نکردم  ، کافرم یعنی؟؟؟


،تن تـــو موطن من بوده  پس در سینه پنهان کن

پس از من آنچه می ماند بجا ، خاکسترم یعنی


،نشستم چای خوردم  ، شعر گفتم ،  شاملو خواندم

اگـــر منظورت اینها بود ... خوبـــم ... بهتـــرم یعنی...


مهدی فرجی

غزل



،چشمان تو برهم زده بازار جنان را

پیغمبری آموخته موسای شبان را


،آشوب به پاکن همه ی شهر به گوشند

یا شور بزن یا بدران جامه دران را


،بازار قم از نقل لبت رو به کسادی است

بیچاره نکن حاج حسین و پسران را


،این عکس رخ توست که بر ماه نشسته

نشنیده ولی بچه پلنگ این جریان را


،برعهد تو دلبسته و دل خوش به تو کرده

حافظ که رها کرده همه مغبچگان را


،کافر شده هرکس که تورا دیده به محراب

با یاد تو قلوش غلیان کرده اذان را


،آن را که عیان است چه حاجت به بیانش

بوی خوشت اینبار عیان کرده بیان را


مهدی نوروزی


غرل


،زندگی،وقتی نباشی در کنارم مشکل است
اینکه هم دارم تو را و هم ندارم مشکل است
.
،رد پای اشک هایم مانده روی دفترم
ابر باشم، در نبودت هی ببارم مشکل است 
.
،کوه هم طاقت ندارد دوری از معشوق را
حمل کوه دوریت در کوله بارم مشکل است 
.
،موجی از اندوه پی در پی شکستم می دهد
اینکه مصداق اتمِّ انکسارم مشکل است
.
،بغض،گریه،بی قراری،خستگی...دنیا فقط
می کند این زندگی را زهرمارم،مشکل است 
.
،عهد بسته با خودش تقدیر هر جوری که هست
دربیارد بد دمار از روزگارم مشکل است
.
،مشکلاتم مشکل است اما از اینها سخت تر
زندگی، وقتی نباشی در کنارم مشکل است 

فرزاد نظافتی