گر لعل خموشت کند آهنگ نواها
دشنام ، دعاها و بروهاست بیاها
بیدل دهلوی
نموده ام همه ی عمر درس گریه روان
ببین حواشی خون کز رساله ام پیداست
طالب آملی
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها
گویی برای مردن ، نوبت گرفته ام ...
حسین منزوی
امید وصل تو جانم به رقص می آرد
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان
سعدی
تا داشته ام فقط تو را داشته ام
با نام تو قد و قامت افراشته ام
بوی صلوات میدهد دستانم
از بس که گل محمدی کاشته ام
سعید بیابانکی
لب سوز تر از چای سر صبح لب تو
حاجت به شکر نیست ، خوشم با رطب تو
فاطمه اتحاد
تو عادت داشتی هر شب بگویم دوستت دارم
یقین دارم که مدت هاست میخوابی و بیداری
امید صباغ نو
هم بزم غیر گشت که هجران طلب شویم
می گیردم به مرگ ، که راضی به تب شوم
یحیی کاشانی
.
کردیم به دیدار تو از دور قناعت ...
حسین کرمی