تو انقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم !
نجمه زارع
بود و نبود عشق تفاوت نمیکند
دل را برای تنگ شدن آفریده اند
رضا احسان پور
به استخاره سراغ از دلم مگیر که عمریست
کتابی ام که به غیر از عذاب آیه ندارد
فاضل نظری
بی وعده آمدی که ز شادی شوم هلاک
دل در گمان که یار به من مهربان شده است
طبیب اصفهانی
نشستم پای هر بی ریشه ای ، از پای افتادم
به گلدان بدون گل ، نباید آب میدادم
جواد منفرد
دلخوش به جمع کردن یک مشت ارزو
این شادی حقیر ، همین است زندگی
حیف از آن بغض که با اشک امانش دادم
داشت می کشت مرا ، راه نشانش دادم
محمد عزیزی
در حسرتت ای مرگ چه شب ها که نمردم
ای کاش بیارند برایم خبرت را ...
حسین کرمی
اری از نامهربانان گاه باید بگذریم