با هم که قدم میزنیم
حسودیاَش میشود آفتاب،
نه که هیچگاه
قدم نزده است با ماه!
تو،
در تمامِ زبانها
ترجمهی لبخندی،
هر کجای جهان
که
تو را بخوانند
گُل از گُلِ شان میشکفد.
قبول کن بانو
چشمهایت شور است !
هرچه بیشتر می بینمت
تشنه تر می شوم !
مادر گفت: معجزه شده است!
باور کردم،
چرا که تو مُرده بودی وُ
دنیا به آخر نرسیده بود!
یا ضامن اهو...
چشم ابرویش تیر و کمان است
اهویی در گلویم گیر کرده است...!
ستاره بخت ما
چراغ هواپیما بود...!