مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی
بیدادِ تو عدل است و جفای تو کرامت
دشنامِ تو خوشتر که ز بیگانه دعایی
سعدی
همین که فکر کنم دوست داری ام عشق است!
دوای درد شب ِ بی قراری ام عشق است ..
به شرط آن که مرا از سر تو وا نکند
به باد هر چقدر می سپاری ام ، عشق است ..
منم هزاری ِ بی گوشه ای که در کف توست
تو سرسری هم اگر می شماری ام ، عشق است ..
کرشمهء نمکین تو کار دستم داد ...
بپاش عشوه بر این زخم کاری ام ٬ عشق است ..
تو هیچ وقت به فکرم نبوده ای اما
همین که فکر کنم دوست داری ام ، عشق است!
محمد علی بهمنی
دنیا همیشه بیخبر از دردمندهاست
الحق که مرگ عافیت سربلندهاست!
از چند و چونِ قصهی دلبستگی مپرس
آیینِ مهر، فارغ از این چون و چندهاست
زخم زبان به قیمتِ جان از تو میخرم
این بوسه گر غرامت آن نیشخندهاست
عجب عشق و امید واهی ای دارم ، کمی با خود تصور کن !!!
زلیخا را تو عاشق باشی و ، او عاشق یوسف ...
مهرداد تکلو
گفتی بگو راز خزانها را به آنها
پایان تلخ داستانها را به آنها
چون دوستانم دشمنند و دشمنان دوست
وامینهم بعد از تو آنها را به آنها...
فاضل نظری