شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

،نگران بهار نباش

                  می آید

با این همه دسته گلی که به آب داده ای!

،تو

  دور چشمانت چطور سایه انداخته ای

  که خورشید

                 اینگونه گرفته است!

ما با برف آدمهای زیادی ساختیم

آنها با لذت از زندگی چند روزه

از خجالت آب شدند

اما

ما هنوز خودخواهانه

به زندگی پس از مرگ می اندیشیم

بر بلندی های آن کوه بزرگ
بادگیرهای رقصان را نظاره کن

این سو

کسی دارد آرزوهایش را به باد می دهد.


ما چه خوب به هم می آییم
این را همه ی آبادی می گویند.
من اما...
کی به تو آمدم
که تو به من می آیی!

و چقدر تلخ است
که با این همه پیشرفت علمی
دانشمدان همچنان
از یافتن دارویی
برای "درد رفتنت"
عاجز مانده اند


،دست های تو

حق من است

حقم را کف دستم بگذار

با تو پیدا شده ام خسته ی راهم نکنی 
مست و شیدا شده ام باز تو زارم نکنی

گوش کن چشم مرا زاغه من چوب بزن !

باز این چشم مرا چشم براهت نکنی

تازه همراه تو و موج نگاهت شده ام

باز یک عمر مرا روزه ی نامت نکنی

همچو کابوس به چشمان توام خیره شدم

باز با چشم ترت غرق گناهم نکنی

دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند

آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند

آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند