مینمایم با تو اشکِ سیم و روی همچو زر
خودنمایی نیست، از روی نیاز است اینهمه...
مشفقی بخارایی
تو تککبریت امّیدم در اوج بىکسى بودى
تو را -اى عشق- با امّیدوارى روشنت کردم...
فرشید زاهدی
یک روز بیا آنچه دلم خواست، همان شو
یک روز که در تذکرهها روز وصال است...
سید مهدی نژادهاشمی
تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداری
چون خوابِ دَم صبحی و تعبیر نداری
هر وقت زمانش برسد، میرسی از راه
چون مرگی و یک ثانیه تأخیر نداری
عقل آمده با لشکرش، امّا تو چه ای دل؟!
حتّی سپر و نیزه و شمشیر نداری
ای بخت نگونبخت من! امروز عوض شو
فردا که شود، فرصت تغییر نداری
گفتی که وفادار بمانیم؟ وفا چیست؟
چیزیست که تو، از بدِ تقدیر نداری...
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
گَهی افتان و خیزان چون غباری در بیابانی
گَهی خاموش و حیران چون نگاهی در نظرگاهی
«رهی!» تاچند سوزم در دلشبها چو کوکبها؟
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی...
رهی معیری
خدا نخواد امثال من ،
دور و برت زیاد بشن
دل بدن به دنیا الکی
به تو بگن عاشقتن ....
من زیر این ..........
حال و روز مملکت و مسئولین ما
فهمیدم... امّا دیر فهمیدم که "نادان" را
از هر طرف هم که بخوانی، باز "نادان" است!
محسن کاویانی