با خلق هر کس دعوی وارستگی دارد
بیشک به دنیا بیشتر وابستگی دارد
اینجا گریزی از تعلق نیست در هر حال
هر کس بهچیزی در جهان دلبستگی دارد
پرسیدم از فرهاد آیا عشق شیرین بود؟
در پاسخم خندید، یعنی بستگی دارد!
دنیا تماشاییست اما زندگی اینجا
اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد
ما تابعِ عشقیم و این بیتابیِ بیحد
چون خطِ ممتد تا ابد پیوستگی دارد...
فاضلنظری
عمری از عشق چنان بود نصیبم که شدهست
معنی «حسرت» و «اندوه»، معادل با «من»
سجاد رشیدی پور
مرا با چشمهای بسته از پل بگذران ای دوست!
تو وقتی با منی دیگر مرا بیم معادی نیست...
فاضل نظری
امیدی بر جماعت نیست ، میخواهم رها باشم
اگر بیانتها هم نیستم ، بیابتدا باشم
اگر یکبار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا
بیایم ، دوست دارم تا قیامت در کما باشم !
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سردرگم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بیریا باشم ؟
کسی باید بیاید مثل من باشد ؛ خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک "من" یا "تو" ، "ما" باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیرکردنهای نابش آشنا باشم
دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن ؛ بگو من کِی ، کجا باشم ؟
سید سعید صاحب علم