ابادی ما بسته به ویرانی مان بود !
این شد به فروپاشی خود نقشه کشیدیم
گفتند غزل چاره ی دوری ست ولی ما
با بغض نوشتیم و فقط طعنه شنیدیم
فرزاد مشهدی
خودت را بردی و رفتی ، من اما عاشقت ماندم
حسابم کن همین حالا ببین بازنده ام یا نه ؟
نگاهی کن به بالا و بگو در گوش من آیا
کسی می دید از بالا که من هم بنده ام یا نه؟
حسین آهنی
دل بکن ! دلبرکت خاطره ای محو شده
تو چرا مات همین خاطرهایت ماندی؟
عشق یعنی نرسیدن ! چمدان را بردار
همه رفتند ... تو تنها سر جایت ماندی
مجید ترکابادی
ابر و باد و مه و خورشید و فلک طعنه زنند .!؟
انکه خفته است در آغوش کسان یار تو نیست!!
فرزاد مشهدی