گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر
عمرم زیر دیر آمدنت رفته رفته رفت
محتشم کاشانی
از تو چه پنهان درد دارد سنگ بودن
در عین رو گردان شدن دلتنگ بودن
بهاره دلفرح
من این حروف نوشتم چنان که غیر نخواند
تو هم ز روی محبت چنان بخوان که تو دانی
حافظ
رنگ حناست بر کف پای مبارکت
یا خون عاشقیست که پامال کرده ای
فکری اصفهانی
شادمان از اینکه داری عاشقان دیگری
ریختی سهم مرا در استکان دیگری ...
سجاد رشیدی پور
کسی به خوبی من مشق عشق را ننوشت
ببین به دیده ی انصاف آفرین دارم ...
حسین دهلوی
ایران_من
گویا خبرِ خوش نَتَوان از تو شنیدن
چون قهقهه از خانهی درگیرِ عزایی
حسین جنتی
بیتاب شدن ؛ دم نزدن ؛ عادتم این است
با خون جگر ساختهام ؛ قسمتم این است
از دلیل رفتنت چیزی نمیگویم به غیر
درددل دارم ولی آیینه هم نامحرم است
مجیدترکابادی