شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

سمیه یزدانی


،می دزدمت! بخاطر اینکه ندارمت


دزدی همیشه از سر فقر و نداری است

سمیه یزدانی

بهترین غزل های معاصر

بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست
وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

،شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ
در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست

با شعر حق انتخاب کمترى دارى
آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست

،هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است
هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست

هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست
هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى راست

پروانه ها دور سرش یکریز مى چرخند
از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست

در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد
دریا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست
بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست

من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم
من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

تو نیستى وآه پس این پیشگویى ها
بیخود نمیگفتند فردا آخر دنیاست

تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
که آخر پاییز امروز است یا فرداست

،یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست
هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست

مهدی فرجی

سمیه یزدانی


،بغلم کن ، که هوا سرد تر از این نشود !
زندگی خوب شود ... باد خبرچین نشود ...

بی هوا بوسه بزن عشق دو چندان بشود ،
بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشود …

،وقت بوسیدنِ تو شعر بیاید یا مرگ ؟!
مانده ام گیج، بخواهم که کدامین نشود؟…

چشم و ابروی تو بیت الغزل صورت توست ،
زلف تو ، آمده تکرارِ مضامین نشود !

بین مردم همه جا از تو فقط بد گفتم ؛
تا که دنیای حسودم ، به تو بدبین نشود !

روز مرگ از نفست جان و دلم میلرزد ،
به عزیزان بسپارید که : " تلقین نشود" !

،دور خود خشت به خشت از تو غزل میچینم ؛
پیش من باش که دیوار ، غزل چین نشود ! . .


سمیه یزدانی

من حلالت کرده ام چون توی قران خوانده ام


،من حلالت کرده ام ، چون توی قران خوانده ام

آییه " شراً یرَه " بدجور جبران می کند....


         مهرداد تکلو

شعر کوتاه


،دو سوم بدن ما
آب است
یک سوم آن
خشکی
ما جزیره آفریده شدیم 
دور از هم...

"صابر کاکایی "

بهترین غزلهای معاصر

روسری را شُل نبندش، غیرتم شرّ می‌شود
پیشِ نامحرم تو کم کن ناز، «من» خر می‌شود!

مویِ نازت گر کمی بیرون بیاید، نازنین
دردِ قلبم «دردتر» از زخمِ بستر می‌شود

من‌چو تهرانم تو چون ری، قبله‌در تهران، رَی‌‌است
عشق و ایمانم به تهران، بی تو ابتر می‌شود!

دردِ ناجوریست عاشق‌پیشگی، باور بکن!
چشمِ عاشق، کور وُ گوشش، بیشرف‌ کَر می‌شود!

هرچه می‌گویند: لامَصّب! وفا افسانه اَست
گوشِ چپ، دروازه هست وُ راستش دَر می‌شود!

هرچه می‌گویند: نادان! او تو را وِل می‌کند
حرصِ انسان در موانع، بیشتر «تر» می‌شود!

چشمِ من هم جز تو را دیگر نمی‌بیند، نَفس
مالِ ما در انتها وصل‌ست، محشر می‌شود!

ای که مویت در طراوت، سبزتر از هر بهار
بی‌تو پاییزم که دائم، چشمِ من، تَر می‌شود

        *شعر: محمد صادق زمانی*

سمیه یزدانی


،همه گویند که او رفته و اشعار تورا یادش نیست...

 ولی افسوس که من مطمئنم، شعر مرا میخواند.....


سمیه یزدانی

مهرداد تکلو


،بس که بی مهر است و بی روح است در برخورد ها

بعد هر برخورد سردش غسل مـیّـت می کــــــــــنم

محسن هدایت زاده گنجی

مهرداد تکلو سمیه یزدانی


،شهادت می دهد بانو قیامت کفش های من

 پیاده، 

          بارها ، 

            در روز و شب 

                           در کوی تو بوده....

 
     سمیه یزدانی