شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

اهلی شیرازی


من اگر وفا نمایم همه‌عمر کارم این است


تو جفا و جور می‌کن، به وفا چه کار داری؟!


اهلی شیرازی

مدهوش عربستانی


کار ما را کس به عالم چاره نتْوانست کرد


خواب امّیدی که می‌دیدیم، بی‌تعبیر ماند...


مدهوش عربستانی

مهرداد تکلو

گفتم خدایا دشمنانم را بگیر از من

این‌گونه شد دیگر ندیدم دوستانم را!


؟

حسین انسان

دریا کجا رسیده به آبیّ چشم تو؟

حالم خراب می‌شود از این قیاس‌ها!


حسین انسان

انور هندی

با چشم من مناظره خواهد اگر سحاب

اوّل بگو که دست بشو زآبروی خویش !


انور هندی 

قاسم جوینی

عشقش آمد پی دل بردن و در سینه نیافت

دزد از خانه‌ی مُفلس خجل آید بیرون...!


قاسم جوینی 

مجید صحرا کار

به چشم خلق، چنان مست و فارغ از بندی

که نیست باورشان بنده‌ی خداوندی


مدام از همه دل می‌بری، ولیکن خود

چرا به این همه دلداده دل نمی‌بندی؟


به دام کبرِ خود افتادی و شدی شیطان

به دام وسوسه‌ای از بهشت دل کندی


به خون کشیده‌ای و می‌کشی به خون هردَم

برای آنکه بگویی به من، هنرمندی


چرا به گریه بیفتم؟ که خوب می‌دانم

به چشم‌های پر از اشک نیز می‌خندی...


مجید صحرا کار

هوشنگ ابتهاج

بر آستان تو دل پایمال صد دردست 

 ببین که دست غمت بر سرم چه آوردست


هوای باغ گل سرخ داشتیم و دریغ 

 که بلبلان همه زارند و برگ‌ها زردست 


 شب است و اینه خواب سپیده می‌بیند 

بیا که روز خوش ما خیال پروردست 


دهان غنچه فروبسته ماند در شب باغ 

 که صبح خنده‌گشا روی ازو نهان کردست 


 چه‌ها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی 

 به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست 


 به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق 

 که سینه‌ها سیه از روزگار دم سردست 


غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست 

 که این دلیر به بازوی آن هماوردست 


دلا منال و ببین هستی یگانه‌ی عشق 

که آسمان و زمین با من و تو هم‌دردست 


 ز خواب زلف سیاهت چه دم زنم که هنوز 

خیال سایه پریشان ز فکر شبگردست...


هوشنگ ابتهاج 

نصیبی گیلانی


شب‌ها تو خفته، من به دعا، کز تو دور باد



آه کسان که بهر تو در خون نشسته‌اند... 



نصیبی گیلانی