تورا که عشق نداری تو را رواست بخسب
برو که عشق و غم او نصیب ماست بخسب
مولانا
ناگهان امد و زد ، آمد و کشت ، آمد و برد
او فقط آمده بود ، از دل ما رد بشود
حامد بهاروند
تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد
غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری
قربان سرت بگذر و بگذار بمیرم
بیگدلی
به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم
نباید دل به هر کس بست ، اما دوستت دارم
فاضل نظری
چه میدانند خوبان قیمت دل های مشتاقان
به کف جنسی که مفت آمد نباشد قدر چندانش
بیدل دهلوی
ای کاش که دکتر بشناسد مرضم را
یک تو وسط این همه دارو بنویسد ...
الهه سلطانی