راغب شیرازی

بیش از این صبر ندارم که بسازم به غمت

روی بنْما که کنم جان به فدای قدمت

به غلط دل ز پی چشم، به دنبال تو شد

می‌رود خونِ دل از چشم، کنون از ستمت

گفتم احوالِ دلِ زار بَرَت عرضه کنم

تا مرا در غم هجران نگذارد کَرمت

بی‌خبر بودم از آن کز سرِ مغروریِ حُسن

شرح درماندگیِ حال کند محتشمت

به تو چون عرضه دهم زاریِ شب‌های دراز

که چو گل باز شود دیده پس از صبحدمت

روی دل از همه عالم چو به روی تو بُود

زآن سبب سجده بَرم پیش دو ابروی خَمت

ای دل! از «راغبِ» یاری، ره تسلیم سپار

بو کز این شیوه بخوانند یکی از خَدمت...

راغب شیرازی

قیصر امین پور

هر‌چیز و هر‌کَس رو به سویی در نمازَند

ای چشم‌های من ، نمازِ دیدنِ تو ....

قیصرامین‌پور

هدایت طبرستانی

گرچه می‌دانم نمی‌آیی ولی هر دَم زِ شوق

سویِ در می‌آیم و هر سو نگاهی می‌کنم

هدایت طبرستانی

حسین کرمی

ایّوب نیستم، که از صبر دم زنم

هرگز دلِ شکسته‌ی عاشق صبور نیست...

حسین کرمی