شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

،اگر این درد
دمی
نفسی
بیخیال این جان به لب رسیده شود
شاید بهاری ، بهشتی ، چیزی هم در کار باشد

،تو اگر بهار را صدا کنی، می‌آید


حتا اگر دل‌اَش


جا مانده باشد میانِ برف‌ها


لای موهات اسیرم ، تو مرا دار بزن !



          آنکه پیروز شده حق مسلم دارد...

،صدایت از تلفن می رسد؛ فقط گـوشم

تو حرف می زنی و جرعه جرعه مـی نوشم

 
سـلام .. ســرد شده روزگارِ من، گلِ من !

برای من نگران نیـــستی چه می پوشم..؟!

،پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد

داغ دید، از من و تبخیر شد و حرف نزد

شب به شب منتظرم بودُ دلش پر آشوب

شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد

غصه میخورد که من حال خرابی دارم

از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد

وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند

خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد

 

صورتِ پر شده از چین و چروکش یعنی ...

مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد

،همه دارند به اوضاع دلم میخندند

بخدا مست نکردم ؛دلم تنگ شده...

،اگر نماینده ی مجلس بودم


طرح آمدنت را تقدیم می کردم .


مطمئن باش تصویب می شد ..


آخ !


تو مجبور می شدی بیایی ...


،هیچ چیز سر جایش نیست !


جز تو


که در قــلب منی...