تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست
هرکجا در همه آفاق اسیریست، منم!
حسین جنتی
چون زلف تو،
از خانه به دوشانِ توام...
رهی معیری
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت، که از دوری
برآید از دلم آهی، بسوزد هفت دریا را...
سعدی
چه کنم گر به سرِ کوچه ی زلفش نروم
می دهد شوق، قسمها به سرِ یار مرا
ظهورالدین حاتم
با دست آب خوردنِ من نیتش شفاست
یک روز دستهایِ مرا او گرفته بود...!
سیدسعیدصاحبعلم
روغن به روی آب ندارد فضیلتی
با من به جای چَرب زبانی زُلال باش....
احسان افشاری
کاش آنقدر خزان سخت بگیرد بر من
تا فراموش کنم برگ و بری داشتهام
حسین دهلوی
هر شب بدون بوسه جدا میشوی زِ من
انگار بر دهان تو فردا نوشتهاند
محمد سهرابی
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
هوشنگ ابتهاج