چنان نشستهای این روزها به باور من
که جز تو هیچکسی نیست در برابر من
چه در سکوت اتاقم، چه در خیابانها
فقط حضور تو جاریست در سراسر من
کدام دست، نمیدانم... اینچنین پررنگ
نوشتهاست تو را در تمام دفتر من؟
ببین چگونه سراسیمه رنگ میبازند
کنار خاطرهات، خاطرات دیگر من
تو بیجوابترینِ سؤالهای منی
و همزمان شدهای راهحلّ آخر من
کنارِ بودنت، از این و آن نمیترسم
جهان، کنار تو شد یارِ آشناتر من
نیاز نیست بدانی، که خوب میدانی
که روزگار چه آورد بیتو بر سر من...
حسین کرمی