پیش الطاف خداوند سحر باید رفت با دل سوخته و دیدۀ تر باید رفت شمع با گریه سر تربت پروانه نشست محضر سوخته با خون جگر باید رفت خبر آمد جگرت سوخته راه افتادیم خواجه گفته است بدنبال خبر باید رفتبه سگ کهف نگفتند بمان امّا ماندگرچه تحویل نگیرند مگر باید رفتسر به سنگ تو نگیرد به لحد میگیردهر کجا که قدم توست به سر باید رفتخانۀ قبر به هر حال مرا میخواند بار بندید، از این خانه دگر باید رفت پدرم رفت و پی اش رفتم و دیدم نجفمخوب گفتند که دنبال پدر باید رفتخون قربانی ما ریخته زینجا رد شوخون پامال تو هستیم و هدر باید رفتپسرم از جگر سوخته ام یاد گرفتمثل پروانه در آغوش خطر باید رفتبهترین رزق سر سفرۀ مادر گریه استدر دل بحر پی دُر و گوهر باید رفت
علی اکبر لطیفیان