شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

طالب املی

ز خرده‌گیریِ روزِ حساب آزادم


ورق سیاه چنان کرده‌ام، که نتوان خواند


طالب آملی 

ای دل! ز هرچه هست چه باور کنی چه نه

باید کشید دست چه باور کنی چه نه


تا کی به پای آمدنش صبر می‌کنی؟

دل برد و دل نبست چه باور کنی چه نه


وقتی که رفت در غمش اشکی نریختم

اما دلم شکست...چه باور کنی چه نه


حالا مدام شمع بسوزان بر این مزار

پروانه مرده است... چه باور کنی چه نه


مولوی

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها


خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن"


مولوی


محمود درویش

سَلاماً علی رسائِل لَم تُرسَل

خَوفاً مِن بُرودة الرَّد


سلام بر نامه‌هایی که

هرگز ارسال نشد

از ترسِ سردیِ پاسخ ...! 


محمود درویش

علی مقیمی

می‌ریزد از این غم عرق شرم ز رویم 

دیگر چه بگویم که شکسته‌ست سبویم

 

ِ ای کاش که بر آتش جان خاک بریزند! 

با گریه نشد از غم او دست بشویم

 

حرفی نزد از ماندن و بستم چمدان را 

انگار خبر داشت که دلبسته اویم

 

بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشته‌ست 

مگذار که از آنچه گذشته‌ست بگویم!

 

بعد از تو مرا هر نفسی آه کشنده‌ست 

مرگ است که آغوش گشوده‌ست به سویم


علی مقیمی 

هلالی جغتایی

در غَمت، گر جان به دُشواری دهم، مَعذور دار 

زانکه دل تَنگ است و آسان برنمی‌آید نَفس

 

هلالی جغتایی

صائب تبریزی

خاطرِ جمعِ مرا چند پریشان دارد؟


خوابِ آشفته جدا و غمِ تعبیر جدا


صائب تبریزی

حسین منزوی

خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود

و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود


پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود


من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود


گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت

شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود


شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود


اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود



حسین منزوی

اوحدی

پنهان اگرچه داری چون من هزار مونس

من جز تو کس ندارم! ...پنهان و آشکارا 


اوحدی